نـوام چامسکی
برگردان: م. ح شوشتری
هيچ تغييری با آمدن اوباما صورت نخواهد گرفت!
متن زير ترجمه مصاحبه تلويزيون پرس Press TV)) با نويسنده، تحليلگر سياسی آمريکائی پروفسور نوام چامسکی است.
۲۸ ژانويه ۲۰۰۹:
پرفسور چامسکي، کاخ سفيد در مورد کشتارهای نوار مرزی بين پاکستان و افغانستان هيچ اظهار نظری نکرده است. پرزيدنت اوباما ريچارد هولبروک (Richard Holbrook) را که شما نيز در جريان يوگسلاوی سابق مطالبی در مورد او نوشتيد، برای حل اين مسئله برگماشته است.
چامسکی: بله، تقريبا از همان آغاز کار روشن بود که اوباما دکترين بوش را در مورد بمباران آزادانه پاکستان دنبال خواهد کرد. تاکنون موارد متعدد و جدی از اين نوع حملات ديده شده است.
بطور مثال ناآرامی و درگيريهای بزرگی در استان پيشاور که هم مرز با افغانستان است بوجود آمد که منجر به بمباران مدرسه مـُـدرسه شد. در اين بمباران حدود ۸۰ تا ۹۰ نفر جان خود را از دست دادند. گزارش اين کشتار تا آنجا که من ميدانم در رسانههای خبری ايالات متحده منعکس نشد، ولی اخبار آن در رسانههای ارتباط جمعی پاکستان منتشر شد.
گزارشگردر ضمن خواندن خبر اشاره کرد که پرفسور پرويز بوديهائی فيزيکدان سرشناس اتمی پاکستان تاکيد کرده است که چنين کشتاری طبيعتا به تروريسم و ارتجاع کمک خواهد کرد، همانگونه که تا کنون نيز چنين بوده. اين تهديدی برای دولت پاکستان است. از اين پس ما شاهد حملات بيشتری از اين دست خواهيم بود.
اولين پيام دولت پاکستان به ژنرال آمريکائی داويد پتروئيس (David Petraeus) که فرماندهی نيروهای نظامی ايالات متحده در منطقه را بعهده گرفت حاوی اين نکته بود که پاکستان بمباران بيشتری را نميخواهد. همچنين اولين نامه رئيس جمهور افغانستان حميد کرازی همين مضمون را داشت. او با بمبارانها مخالف بود و خواهان توقف آنها بود. کرازی در همان نامه خواستار جدول زمانی برای خروج نيروهای خارجي، ايالات متحد و ديگر کشورها از افغانستان شده بود. البته و طبيعتأ درخواست او ناديده گرفته شد.
تلويزيون پارس: اوباما سه فرستاده برای حل و فصل مناقشات و ناآراميهای مناطق مختلف برگماشته است. اسامی دو نفر اعلام شده است. نفر سوم هنوز قطعی نيست. پارهای از محافل نسبت به مواضع جورج ميتشل ( George Mitchell) در مورد خاورميانه خوشبين هستند. در مورد ريچارد هولبروک همانگونه که در فيلم مصاحبه با وزير امور خارجه سابق بوسنی مشاهده کرديد، گفته ميشود که وی در کشتار مردم در سربنيکا نقش داشته است. و بالاخره همانگونه که شما نيز شنيدهايد از دنيس رُس (Dennis Ross) بعنوان فرستاده و يا سفير مسائل ايران نام برده ميشود. نظر شما در مورد اين افراد چيست؟
چامسکی: بله، هولبروک پرونده بسيار سياهی دارد. او نهتنها در يوگسلاوی بلکه بيش از آن نيز در اندونزی و در زمانيکه مردم تيمور شرقی (East Timor) تحت شديدترن شقاوتها قرار گرفتند نماينده آمريکا و عاليترين کارمندی بود که در عدم توقف آن اعمال و نيز حمايت دولت مطبوع او از کشتارها نقش داشت. لکههای سياه فراوانی در پروندهٔ کاری او ديده ميشود.
جورج ميتشل از جمله افرادی است که بهاعتبار مأموريتهائی که انجام داده شايستگی نسبتا خوبی از خود نشان داده است. پرونده سياسی او تقريبا خوب است. وی موفقيتهائی در مسئله ايرلند شمالی داشته. البته بايد اضافه کرد که در مناقشات ايرلند زمينههای موفقيت و هدف معينی وجود داشت.در مسئله ايرلند عاجلترين هدف در آن زمان متقاعد کردن بريتانيا در خودداری از رويکرد نظامی در مقابله با ترور ارتش انقلابی ايرلند (IRA) و پرداختن بهنارضايتيهائی که بسترهای مناسب را برای مشروعيت ترور ا. ار. آ فراهم ميکرد، بود. بريتانيا در اين مورد موافقت کرد و بدينترتيب او توانست به موفقيتهائی در مأموريت خود برسد.
ولی در مورد خاورميانه و بويژه مسئله فلسطين و اسرائيل حداقل تا امروز هدف و راهحل عاجلی در دستور کار قرار نگرفته تا بتوان به اعتبار آن به نتايج مطلوبی دست پيدا کرد. البته راهحل مناسب و مستقيم وجود دارد. چنين راهحلی پايان دادن اسرائيل به جنايتهای خود که مورد حمايت ايالاتمتحده نيز هستند، در سرزمينهای اشغالی ميباشد. بدون شک با توقف اين شقاوتها عکسالعملهای مقابل نيز فروکش خواهد کرد. ولی متأسفانه چنين هدفی در دستورکار آمريکا و اسرائيل حداقل در شرايط امروز قرار نگرفته است.
اخيرا پرزيدنت اوباما در يک کنفرانس خبری شرکت کرد که بخشی از اظهارات او که در رابطه با مسئله خاورميانه بود بسيار جالب است. او اقدام و پيشنهادات عربستان سعودی را که اتحاديه عرب نيز از آن حمايت کرده ستود و اظهار داشت که عناصر بسيار سازندهای در اين پيشنهاد وجود دارد. يکی از اينها "عادی سازی روابط با اسرائيل" ميباشد. او کشورهای عربی را تشويق کرد تا به اين تلاشهای خود در عملی کردن "عناصر سازنده" يا بعبارت ديگر عادی سازی روابط خود با اسرائيل ادامه دهند.
ولی واقعيت اين است که برخورد آقای رئيس جمهور نوعی جعل آشکار پيشنهاد اتحاديه عرب است. جوهر اصلی و هسته مرکزی پيشنهاد اتحاديه کشورهای عرب راهحل ايجاد دو کشور مستقل براساس مرزهای تعيين شده از طرف جامعه بينالمللی است. تنها در اينصورت است که کشورهای عربی به عادی سازی روابط خود با اسرائيل خواهند پرداخت.
اوباما بخش اول قطعنامه، مهمترين بخش و هسته مرکزی آن را جعل کرده است. چراکه تأئيد چنين جملهای مسئوليت بزرگی بعهده ايالات متحده قرار خواهد داد. ايالات متحده در طی بيش از سی سال در مقابل اجماع بينالمللی مقاومت کرده و مانع اجرای آن شده است. چنين رويکردی باعث انزوای کامل و بيش از پيش ايالات متحده و اسرائيل شده است.
اروپا و تعداد زيادی از کشورهای ديگر از اين قطعنامه حمايت کردهاند. حماس و ساير مسئولين فلسطينی از چند سال پيش با اين راهحل موافقت کردهاند. سالهاست که اتحاديه عرب چنين بديلی را مناسبترين راهکار برای حل مسئله خاورميانه دانسته است. تنها ايالات متحده و اسرائيل مانع تحقق آن شدهاند، نه تنها در حرف، بلکه در عمل و با اعمال جنايتکارانهای که روزانه در سرزمينهای اشغالی و از جمله حملات سبعانه اخير به غزه و ساير شهرها.
خوب، بدينترتيب وقتی اوباما مهمترين بخش از قطعنامه را ناديده ميگيرد، معنايش اين است که ايالات متحده حاضر نيست تا به جامعه جهانی در حل ديپلماتيک مسئله خاورميانه بپيوندد. بنابراين مأموريت ميتشل از درون تهی خواهد شد.
تلويزيون پرس: همانگونه که ميدانيد جورج ميتشل با اعضای شين فين (Sinn Fein) و شاخه نظامی ای. آر آ. مذاکره کرد. ولی همانگونه که شما هم در اين کانال تلويزيونی ديديد اسرائيل در جريان غزه دفتر مرکزی حماس را بمباران کرد و حالا هم اعلام شده که اسامی سربازان اسرائيلی بخاطر ترس از محاکمه شدن اعلام نخواهد شد، عليرغم اين اوباما اظهار داشته است که مرزها بايد باز شود. آيا چنين اظهار نظری تناقض است يا تغيير سياست؟
چومسکی: بله اوباما چنين حرفی زده است. ولی مسئله تنها برسر باز گشائی مرزها نيست. اين تنها بخش کوچکی از خواستههای جامعه بينالمللی است. اسرائيل ممکن است که به گشودن مرزها رضايت دهد، ولی کماکان از مذاکره و گفتگو با دولت قانونی و انتخاب شده (حماس) سر باز خواهد زد. چنين وضعيتی با آنچه که در ايرلند در مقابل جورج ميتشل بود تفاوت اساسی دارد. بدين معنا که فلسطينيها بايد به دليل رأی دادن به نيروئی که مورد قبول ايالات متحده نبوده، مجازات شوند و براساس توافق خانم کوندرا رايس و خانم تيزيپی ليونی وزرای خارجه ايالات متحده و اسرائيل مرزهای مصر به روی غزه بسته شود. چنين عملی امپرياليستی است.
مرز بين غزه و مصر به آنها تعلق ندارد. ولی آنها با بازگشائی آن در عمل مخالفت ميکنند. اوباما در اين مورد اظهار ميدارد که ما بايد مطمئن بشويم که از طريق تونلها اسلحهای به غزه قاچاق نميشود. البته او در مورد محمولههای سنگينی از اسلحههای کشنده که ايالات متحده به اسرائيل ارسال کرده سکوت ميکند.
واقعيت اين است که در گرما گرم هجوم به غزه در تاريخ ۳۱ دسامبر پنتاگون اعلام کرد که يک کشتی آلمانی تحت اجاره آمريکا ۳۰۰۰ تن مواد جنگی به اسرائيل ارسال کرده است. ظاهراً اين عمل بدليل جلوگيری دولت يونان از عبور کشتی از آبهای اين کشور صورت نگرفت. ولی چنين کشتی همانگونه که ميتواند از آنهای يونان عبور کند، ميتواند از آبهای کشورهای ديگری نيز خود را به اسرائيل برساند. چنين سخاوتمندی از طرف آمريکا در بحبوبه تهاجم اسرائيل به غزه صورت گرفت. اطلاعات و گزارشات در اين مورد بسيار ناچيز و محدود است. پاسخ پنتاگون بسيار جالب و قابل توجه است. آنها اعلام کردند که از اين محموله جنگی برای حمله به غزه استفاده نخواهد شد. پنتاگون از تصميم حمله به غزه و حتی زمان پايان آن که حدوداً قبل از مراسم انتقال پست رياست جمهوری به اوباما اطلاع داشتند. هدف از آن اجتناب از مخالفت احتمالی اوباما بود.
پنتاگون ادعا کرده است که محموله جنگی با هدف تقويت نيروهای آمريکائی در منطقه صورت گرفته. بعبارت ديگر ارسال چنين محمولههائی از مدتها پيش ادامه داشته و هدف گسترش و تقويت موقعيت اسرائيل بعنوان پايگاه نظامی ايالات متحده در حاشيه و همسايگی مهمترين منطقه توليد کننده نفت جهان بوده است. اگر از آنها پرسيده شود که چرا چنين ميکنند؟ پاسخ خواهند داد، بخاطر دفاع و حفظ ثبات است. در حاليکه چنين نيست و هدف فقط تقويت پايگاهی برای تجاوز و تهاجم بيشتر است.
تلويزيون پرس: روبرت گتز و آدميرال مايک مولن صحبت از يک جدول زمانی ۱۶ ماهه برای خروج نيروهای آمريکائی از عراق بعنوان تنها آلترناتيو ميکنند. چنين اظهاراتی تا حد با آنچه که اوباما در فعاليتهای انتخاباتی خود گفت و نيز با سخنان معروف هيلری کلينتون که اعلام کرد که حاضر است تا تمام ايران را ويران کرده و ۷۰ ميليون ايرانی را نابود کند، تفاوت دارند. آيا سياست ايالات متحده در مورد ايران و عراق تغيير کرده است؟
چومسکی: تحولات عراق بسيار جالب و مهم است، و تنها معدود افرادی که از نزديک با وقايع عراق در تماس بودند و تجربه واقعی از آنجا دارند اين مسئله را ميفهمند. از جمله اين افراد ميتوان از پاتريک کوکبورن (Patrick Cockburn) و يوناتان استيله (Jonathan Steele) و يک يا دو نفر ديگر نام برد. آنچه که باعث شد تا ايالات متحده گام به گام از اهداف و برنامههای خود در مورد عراق عقب نشينی کند، تبليغات گسترده و عظيم مقاومتی غيرخشونت آميز بود. اين جنبش مسالمتاميز چنان گسترده بود که نيروهای اشغالگر آمريکائی را عليرغم ميلشان در برابر انتخابی تعيين قرار داد و آنها را مجبور به عقب نشينی کرد. مابازای آن تن در دادن آمريکا به قراردی در مورد چگونگی حضور نيروهای خود در عراق بود. چنين قرار دادی چنانچه دولت اوباما به آن پايبند و عمل کند بمثابه کنار گذاشتن و عقب نشينی از بسياری از اهداف اوليه ايالات متحده در شروع جنگ خواهد بود. با عملی شدن اين قرار داد بسياری از پايگاههای نظامی ايالات متحده که با هدف بلند مدت در عراق احداث شدهاند، برچيده خواهد شد. بعبارت ديگر آمريکا ديگر نخواهد توانست در مورد ذخائر نفتی و چگونگی بهرهبرداری از آنها در عراق تصميم بگيرد. و اين بمعنای رها کردن هدف اصلی جنگ در عراق خواهد بود. البته اين سئوال که آيا آمريکا به اجرای کامل اين قرارداد گردن خواهد نهاد يا نه، از جمله مسائل حادی است که ايالات متحده با تمام نيرو در تلاش است تا از آن سرپيچی کند. بهرحال آنچه که در عراق اتفاق افتاد حائز اهميت فراوانی بوده و باعث بالا رفتن اعتبار و حيثيت مردم عراق است که برای دستيابی به آن مشقت و ظلم زيادی را تحمل کردند. منظورم اين است که عراق به ويرانهای تبديل شد و مردم آن متحمل مصائب بيشماری شدند تا ايالات متحده را مجبور به عقب نشينی از اهداف اوليه خود در شروع جنگ بنمايند.
در مورد ايران اظهارات اوباما برخلاف کلينتون چندان تحريک آميز نبوده، گرچه دارای همان بار معناست. او اظهار داشت که همه رويکردها ممکن است. معنای برافراشته بودن همه پرچمها چيست؟ به احتمال زياد استفاده از سلاح اتمی را نيز در برميگيرد. آخر اين هم يک آلترناتيو است، مگر نه؟ در شرايط امروز بنظر نميرسد که اوباما در پی راهحلی باشد که مطلوب مردم آمريکاست. اکثريت قاطعی از مردم آمريکا در طی سالها با فعاليتهای گوناگون با جنبش عدم ائتلاف اظهار همبستگی کرده و موافقت خود را در مورد حق برخورداری ايران از انرژی اتمی برپايه مفاد امضاء شده عدم گسترش آن يا بعبارت ديگر با اهداف غير نظامی اعلام کردهاند.
حق توسعه سلاحهای هستهای نبايد وجود داشته باشد. جالب اين است که حدود ۷۵ تا ۸۰ درصد از مردم با فراخوان ايجاد منطقه عاری از سلاح اتمی که در برگيرنده ايران، اسرائيل و کليه نيروها و ناوگانهای آمريکائی مجهز به کلاهکهای هستهای هستند، موافقت کردند. اگر به چنين فراخوانی پاسخ مثبت داده شود يکی از کانونهای اصلی ايجاد تشنج و درگيری در منطقه از بين خواهد رفت. شواهد امر نشاندهنده اين نيست که دولت اوباما در صدد اقدامی مثبت در اين راستا باشد.
تلويزيون پرس: در پايان، پروفسور چومسکي، اقتصاد کشوری که شما در آن زندگی ميکنيد، آمريکا، ميبينيد که موضوع اصلی اخبار رسانهها، زندگی شهروندان اين کشور و حتی بسياری از مردم جهان است. فکر ميکنيد با توجه به بسته يارانهای اقتصادی ۸۲۵ ميليارد دلاری که دولت اوباما و آدمهای او برای کمک به خروج از بحران در نظر گرفتهاند، بتوانند کمکی در اين راستا باشد؟
چومسکی: هيچکس بدرستی نميداند، منظورم اين است که روند تحولات اقتصادی چندان مثبت نيست. اين بحران مابازای نوعی سوء مديريت و تقلب کاريهای نامرئی مالی است که شناخت دقيق و يافتن راهکار مناسب برای خروج از آن بسيار دشوار است. بدشواری بتوان فهميد و گفت که آيا اين بستهٔ يارانهای ۸۰۰ ميليلرد دلاری براي خروج از آن کافی است يا نه؟
اولين ۳۵۰ ميليارد دلار آن که فعلا به جيب بانکها رفت. چنين فکر شده بود که اين مبلغ بتواند انسداد در جريان وام دادن را برطرف کند، تا بانکها بتوانند آزادانه به متقاضيان وام و اعتبار بدهند. ولی در عمل چنين نشد. اين بسته در خدمت ثروتمند کردن و انباشت سرمايه در تعدادی از بانکهای بزرگ قرار گرفت و آنها موفق شدند تا با کمک آن بانکهای مقروض و کوچکتر را تصاحب کنند و غيره.
اينکه آيا بسته يارانهای بعدی ميتواند مؤثر باشد، تا حد زيادی بستگی به چگونگی کاربرد آن دارد. در صورتيکه اين سرمايهها در حوزههای سازندهای مصرف شوند ميتوانند مؤثر واقع شوند. البته فاکتورهای ديگری در خروج از اين بحران ميتوانند تأثيرگذار باشند.از جمله مثلا عمق بحران جاری تا چه ميزان است؟ اين بحران جهانی است و بسيار جدی. جالب است تا برخورد جهان غرب را در آستانه ورود به بحران با برخورد ساير کشورها از جمله جهان سوم مقايسه کنيم. زمانيکه اندونزي، آرژانتين و يا ساير کشورهای جهان سوم با بحران روبرو ميشوند مجبورند تا نرخ بهره را تا حد زيادی افزايش داده و به خصوصی سازی بخشهای دولتی اقتصاد بپردازند. درعينحال آنها بايد از هزينههای عمومی و دولتی بکاهند. در غرب درست برعکس است. نرخ بهره کاهش داده ميشود، تا حد صفر، بانکها و مؤسسات مالی بزرگ ملی ميشوند و ميلياردها دلار به بخشهائی از اقتصاد که بدهکاريهای نجومی دارند، تزريق ميشود. در حاليکه با کشورهای جهان سوم بگونهای ديگر برخورد ميشود. عليرغم تمام مشکلات اين کشورها مجبورند تا بدهکاريهای خود را بپردازند. بايد گفت چنين برخوردی بدون هيچگونه اظهار نظری جالب توجه است. چارهانديشيها در جهان غرب بخاطر اين صورت ميگيرد تا خون تازهای در رگهای اقتصاد بجريان بيفتد، در حاليکه برای ديگر کشورها بحران به فاجعه تبديل خواهد شد.
پــايــان
اين مطلب را ميتوانيد در سايت شخصيام نيز بخوانيد:
www.eyghaz-mahmoud.blogspot.com
يا www.talaash.se